تنهایی

ساخت وبلاگ

تنهایی

درد مردم اخر الزمان!

شاید تنهایی تنها موضوعی باشه که همه ی مردم احساسش میکنن چون لااقل بخشی از وجودشون تنهاست.

تنهایی الزاما معنیش این نیست که کسی رو نداشته باشی.شاید اطرافت هم شلوغ باشه اما بازم تنها باشی.

حسی که هیچ وقت ادم بهش عادت نمیکنه.اما مرور زمان بهش تحمیل میکنه که تحملش کنه.اگرچه دیگران فکر میکنن که عادت کرده.

اما چرا واقعا ادما این حس ازار دهنده رو تجربه میکنن.چی میشه که مرد میانسال خانواده با داشتن زنو بچه حس میکنه تنهاست.زن خانواده هم همینطور .حتی بچه ها با اینکه پدر مادر بالاسرشونه اما تنهایی واژه ای اشنا براشون محسوب میشه.

شاید جواب رو باید در خودمون پیدا کنیم.چیزی از درون ما حس میکنه باید کسی باشه که با اون حس خوب داشته باشیم و بتونیم حرفامون رو بهش بگیم.این حس در هر سن و شرایطی ممکنه سراغ ادم بیاد.و گاهی ممکنه انقدر فریاد تنهایی بلند باشه که فرد رو زمین گیر بکنه.

اما اون چه بخش از وجود ماست .کدوم بخشه که با حضور بچه ها و همسر یا دوست و خواهر و برادر بازم پر نمیشه.

صحبت از منو شماست.صحبت از تک تک ادماست.نه یک قشر خاص .داریم از ادمایی صحبت میکنیم که خانواده دارن و همه چی بظاهر درسته.

حالا حال و روز کسانی که در ظاهر هم تنها هستن که دیگه خیلی بدتره.کم نیستن کسانی که تو این دنیا کسی رو ندارن.واقعا هیچ کسی رو ندارن که بعنوان قومو خویش یا دوست خودشون بدونن.

و کم نیست افرادی که تنها کسشون فقط منو شما هستیم.یعنی فقط یه نفر یا دو نفر رو دارن که بتونن بگن بخاطر وجود اینها تنها نیستم .

اما به نظر میرسه عمق ماجرا خیلی بیشتر از چیزی باشه که به نظر میرسه.کاش میشد اونایی که کسی در زندگیشون هست بتونن ادعا کنن که تنها نیستن ولی اینطور نیست.

اتفاقا گاهی وقتها اونهایی که ظاهرا همسری یا فرزندی یا پدر و مادری دارن تنهایی رو خیلی بیشتر از کسی که هیچ کسی رو ندارن حس میکنن.چون علاوه بر تنهایی یجور غریبی هم داره بهشون فشار میاره چون همه فکر میکنن کسی رو داره ولی انقدر فاصله بینشون هست که همون تنهایی ای رو به دوش میکشن که فرد بی کس میکشه بعلاوه ی اینکه کسی هم باورش نمیشه یا اصلا نمیشه به کسی از تنهاییت بگی.

واقعا چرا انقدر دنیا بد شده.چرا همه حس مشترک تنهایی رو تا سر حد تحملشون تجربه کردن.

ظاهرا همه که با خانواده هاشون خوشن اما پای دل هر کسی که میشینی کلی حرف داره که از تنهاییهاش بگه.

البته بخشی از این شکایتها واقعا منطقی هستن.مثل مادری که در سن میانسالی میبینه بچه هاش بزرگ شدن و البته هنوزم توی همون خونه هستن و ازدواج نکردن اما انگار مادر رو نمیبینن.میان سر سفره میشینن شاید بخندن حرف بزنن و بعدش دیگه کاری به مادر ندارن تا سفره ی بعدی.همسر هم سرش تو کار خودشه .یا با تلوزیون مشغوله یا میره بیرون.اما این مادر تنهاست.چون هیچ کس نیست که بشینه باهاش دردل دلی بکنه .از سختی کار های روز مره بگه .از اینکه جوانیش پای همین بچه ها از دستش رفت و الان هیچ کس انگار نمیدونه که عمرش رو چجوری تموم کرده و هیچ کس حوصله نداره بشینه باهاش حرف بزنه.

از اون طرف پسر خانواده هم تنهاست چون کسی درکش نمیکنه.کلی مشکل داره که نه متوجه دردش میشن و نه میتونن کاری براش بکنن.اینم مثل خواهرش ترجیح میده وقتایی که میاد خونه بره توی اتاقش و درب رو ببنده .خیلی با ادب باشه هر وقت مادرش میاد چهار کلمه حرف بزنه و درد دل کنه الکی سر تکون میده چون حواسش به هندزفریه توی گوششه که میخونه .چون درد دلهای مادر براش خسته کنندست اصلا نمیفهمه چی داره میگه.نگرانی های بیخودی مادر و نصیحتهای تکراریش خسته کننده شده.

پدر خانواده که این روزا فکر میکنه یاد جوانیش بخیر که زود گذشت.حس میکنه بچه هاش یا زنش بخاطر پولشه که دوسش دارن.تازه کلی هم دلیل برای این نوع نگاهش داره .فلان کس بیکار شد دو سال بعد زنش گذاشت رفت بچه هاش هم ولش کردن.فلان روز پول نداشتم یجور بهم نگاه میکردن بچه هام انگار جنایت کردم.خوبه همین حقوق رو دارم والا دو روز هم نگه نمیداشتن منو..چنین تفکراتی معلومه که دلو دماغ بگو بخندی براش نمیمونه و دوست نداره با خانواده خیلی دم خور بشه اگرچه باز پدر و مادرها هستن که تلاش میکنن بقیه رو جمع کنن اما صحبت سر اون حس تنهاییه که همه دارن.

درد مهمتر اینه که بعضیها فکر میکنن این تنهایی خوبه.یجور کلاس داره.که با کسی نباشی و مثلا فقط به درست یا به کارت فکر کنی .گرفتن خونه مجردی برای جوانان یه اتفاق خیلی بدیه که داره مد میشه.

بهترین خانواده ای رو که میشد تصور کرد رو مثال زدم.که دیگه تکلیف خونه هایی که مادر نداره.یا پدر نداره.یا جوانی در اون جمع از دنیا رفته یا اختلاف بین زنو شوهر هست .بچه های بهزیستی و کارتن خوابها مطلقه ها و.....

اونها که دیگه جای خود داره و قصه شون غم انگیز تر هم هست.

تا اینجا یه درد دل اجتماعی بود اما چرا اینطور شدیم چرا باید هر کس تو لاک خودش فرو بره و با این حسش احساس خوبی پیدا کنه.انسان که موجود اجتماعی ای هستش و نباید این حالو روزش باشه.

حس تنهایی میتونه سراغ همه بره.حتی کسانی که خیلی معروفن و هوادار دارن.میتونه انسانها رو به خودکشی هم بکشونه حتی در مورد افراد خیلی معروف که شهرت جهانی دارن !!

و عجیب اینکه بازیگران کمدی جزو بیشترین امارها رو در ابتلای افسردگی و خودکشی بین بازیگران دارن.

از طرف دیگه گاهی افرادی رو میبینیم که هیچ شباهتی به ادمای تنها نداره.در حالی که به نظر میرسه تنها ترین ادم باشه. مثلا در یک روستای کم جمعیت با همسرش زندگی میکنه اما شاد و پرانرژی.

رد پای شیطان خیلی واضحه.نیاز به تحلیل های پیچیده نداره.حس تنهایی حسیه که میتونه زمینه ساز بیماریهای روانی سنگین و گاها لاعلاج بشه. یعنی یک ابزار بسیار کاربردی و پر مصرف که تقریبا روی هر کسی اثر گذاره و میتونه خیلی شیک و بدون اینکه در معرض اتهامهای ناجور قرار بده همه رو مجذوب کنه.با کلی دلیل که ظاهرا موجه هم هستن اما...

ما تنها نیستیم

هیچ وقت تنها نبودیم.

این شعار نیست یک حقیقته که همه میدونن.قدرتمند ترین موجود هستی همیشه با ماست.صمیمیترین دوسته.اما کمتر حضورش رو حس میکنیم.چرا؟!

حس تنهایی از القائات شیطانه

حقیقت اینه که ما مثل خیلی موارد دیگه فریب خوردیم.هیچ کس تو این دنیا تنها نیست.ضمن اینکه به تعبیر دیگه همه تو این دنیا تنها هستیم

تنهاییم بله همه تنها هستیم چون جنس ما اصلا مربوط به این دنیا نیست.ما در جای بی زمان بودیم متصل به ابدیت.بنا شد مدتی کوتاه ،خیلی کوتاه بباییم روی زمین .امتحانهایی پس بدیم کمالاتی کسب کنیم و برگردیم.وقتی که برگشتیم کل زندگیمون انگار یه روز بوده به تعببر قران همچین نگاهی به تمام عمرمون خواهیم داشت.همینطور که همین الان که به گذشته فکر میکنیم انگار همه ش یه لحظه بوده.روح و بُعد اصلی وجود ما تعلقی به اینجا نداره.صرفا یه کالبدی بهمون دادن که بتونیم زندگی اینجا رو ادامه بدیم که اونم ازمون خواهند گرفت.و این میان نسبتهایی بین انسانها تعریف شده که همه بعد از مرگ مفهومش رو از دست میده.هر قدر هم اطرافمون شلوغ باشه باز هم نمیتونن درون ما رو ارام کنن.هیچ کدوم نمیتونن حسی رو که بهش نیاز داریم رو تامین کنن چون خودشون هم میهمانن و اون چیزی رو که میخواییم رو ندارن مگر موارد خاص که در ادامه راجعش صحبت خواهیم کرد

و هیچ کدوممون تنها نیستیم چون وقتی ما رو راهی اینجا میکردن در وجود همه مون گیرنده هایی قرار دادن که بتونیم با مرکز در ارتباط باشیم.پیامهایی رو که مخصوص ماست رو دریافت کنیم .و با عالمی که ازش اومدیم در ارتباط باشیم.فرستنده هم داریم و پیام ما بهشون میرسه.اما بدلیل تربیت ناصحیح و شرایط اجتماع که اصلا کسی پیدا نمیشه که خودش با یک تربیت صحیح رشد کرده باشه مشکلات از این دست فراوان داریم.خصوصا در بحث بی استفاده ماندن نیروهای انسانی که خیلی ضرر کردیم.

حسرت سنگینی که ما مردم میکشیم اینه که در دوره ی استقرار حکومت مهدوی متولد نشدیم.در اون دوران که والدین متوجه شدند که تربیت و انسان سازی یعنی چه و بچه ها از اول با تواناییهای انسانی که الان ما اونها رو ماورایی میدونیم رشد کردند دیگه در بزرگسالیشون همه انسانهایی باشکوه میشن افراد معمولی اون دوران اگه الان باشند همه فکر میکنن این فرد پیامبره که قدرتهای مافوق بشری داره.حالا حس تنهایی که اصلا جایی برای مطرح شدن نداره.

باری انسان حس تنهایی رو وقتی درک میکنه که از بُعد مادیش به زندگی نگاه میکنه.این بُعد موقته و طبیعیه که نتونیم با دنیای اطرافمون ارتباطی بگیریم که باعث ارامشمون بشه.وقتی خود دنیا ارامش مورد نیاز ما رو نداره چطوری میخواد انسان رو از تنهایی نجات بده.

حس تنها فقط زمانی از بین میره که به خالق وصل بشیم .نه اینکه جزو عرفا بشیم.همین قدر که با خدا خلوت کنیم وحضورش رو متوجه بشیم به همون اندازه از شر تنهایی رها میشیم

اشتباهی که خیلی ها مرتکب میشن اینه که فکر میکنن اگه یه نفر جدید توی زندگیشون باشه.یا اگه اونی که از دست دادن برگرده از تنهایی در میان.ولی عزیزان این فریب شیطانه.انسان با این چیزها فقط سرش گرم میشه و مدتی به تنهایی واقعیش فکر نمیکنه.اگه ارتباط با خداوند نباشه همیشه غم تنهایی و بی کسی بهش اذیت میکنه.

اما نقش شیطان این وسط نباید نادیده گرفته بشه.با شناختن نوع وسوسه های شیطان راحتتر میتونیم باهاش مبارزه کنیم.

هر باوری که باعث بشه برای نجات از تنهایی به غیر خدا پناه ببریم کار شیطانه که ما رو از خدا دور کنه.

و هر وقت بخاطر حس تنهایی زانوی غم بغل میکنیم هم بدونیم که اون لحظه شیطان خوب تونسته به ما مسلط بشه.چون هیچ کس تو این دنیا تنها نیست اگر به خدا پناه ببره.بله اگه خدا فراموش بشه همیشه تنها هستیم.اما خدا جای دوری نیست.همیشه در نزدیکترین موقعیت قابل تصور حضور داره.

گاهی وقتها حس تنهایی میتونه انسانها رو گرفتار افسردگی بکنه .ممکنه القائاتی وارد کنه که فکر کنیم چون فلان کس رو داریم تنها نیستیم و به این فکر کنیم که اگه این رو از دست بدم چیکار باید بکنم.

عشقهایی که نافرجامه و یک طرف قصه طرد و رها میشه بسختی میتونه برای صاحبش قابل تحمل باشه.شکست عشقی برای این تلخ وزجر اوره که فرد تصور میکنه اگه معشوق نباشه انگار هیچ کس نیست.

خیلی ها از ترس تنهایی معشوق یا یارشون رو رها نمیکنن.چه زنو شوهر هایی که فقط از ترس تنهایی جدا نمیشن و هیچ علاقه ای هم بهم ندارن.

ترس از تنهایی برای شیطان ابزار خوبی شده که مردم رو به اسارت بگیره.

انسانِ ازاده و موئمن هیچ وقت تنهایی رو حس نمیکنه.دیگران همیشه مثل میهمانانی هستند که میان و میرن.به کسی دل نمیبندن اما به همه عشق میورزند و محبت میکنن اما وابسته نمیشن.در جمع همون حالی رو دارن که در تنهایی دارن.هر جایی که برن احساس غریبی نمیکنن .اما دیگران همیشه از ملاقات با این افراد انرژی میگیرن و گویی چند ساله اشنا هستند اگرچه ملاقات اول باشه.چون این افراد با خدا هستند و این اتصال به خدا رنگ تنهایی رو از چهره شون میبره گویی یه جهان هستن.

تنهایی در بحث مربوط به جن و شیطان

جن ابزارهایی برای نفوذ به انسانها داره که یکی از مهمترین اونها تنها بودنه.گذشته از توضیحاتی که گذشت تنها بودن به معنای نداشتن ارتباط با دیگران و انزوا یا بودن در جمع اما بدون جلب توجه دیگران از خطرناک ترین دامهای شیطانه.

شیطان تلاشش به اینه که انسان نتونه با دیگران ارتباط بگیره.نداشتن ارتباط مساوی با پایین اومدن انرژی معنوی و وارد شدن در فرکانس جن.ضمن اینکه در اجتماعات سالم و معنوی شیطان حضورش خیلی کمرنگتره چون وقتی مردم به همدیگه توجه میکنن بینشون جریان انرژی برقرار میشه.

بنابر این اگه تنهایی رو از حیث مباحث وبلاگ بررسی کنیم باید بگیم شیطان یا جن همیشه تلاششون اینه که مردم حس تنهایی براشون لذت بخش باشه.و تشویق میکنن که از جمع فاصله بگیره.گاهی هم به فرد القا میکنن که تنهاست که گرفتار غم بکنند و ازش انرژی بگیرن

در مجموع چه میل به تنهایی و چه ناراحتی از تنها بودن هر دو از نشانه های فعالیت جنه.

به تنهایی تشویق میکنه چون در خلوت راحتتر میتونه نفوذ کنه و از تنهایی حس غم و ناراحتی بهش القا میکنه که بدن انرژی ازاد بکنه.

لذا در مورد این حس فراموش نکنیم که هر نوع لذت از تنهایی خطر ناکه و باید از این تصور که تنهایی و انزوا باعث ارامش میشه مبارزه کرد.و از طرفی هیچ وقت ما نباید از تنهایی ای که ممکنه بر ما تحمیل شده باشه غم گین باشیم.چون این نگاه غم برای وقتیه که از نگاه مادی به جهان و زندگی وارد بشیم اما اگه یادمون باشه که هیچ کس تنها نیست و همه ی ما متصل به پروردگار هستیم دیگه حس تنهایی اذیتمون نمیکنه

مبارزه با جن و شیطان باید از این روش انجام بشه و تا وقتی نتونیم روی احساسات خودمون مسلط بشیم نمیتونیم از شر مزاحمت جن خلاص بشیم.

این تصور مطلقا شدنی نیست که اول جن مزاحم رو دفع کنم تا بهم فشار نیاره بعدکه جن رفت حال من هم خوب میشه.چون جن هیچ وقت از ما جدانمیشه مگر اینکه بستر براش فراهم نباشه.

تا وقتی دوست داریم تنها باشیم و یا از تنهایی مون شاکی هستیم گرفتار خواهیم ماند

ا

طب روحانی اصطلاحی معتبر اما سرقت شده...
ما را در سایت طب روحانی اصطلاحی معتبر اما سرقت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : serathedayat بازدید : 23 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 17:25